بدون شک درک مشکلی که قرار است برای مشتری حل کنید، بزرگترین چالشی است که در آغاز یک استارتاپ با آن روبهرو خواهید شد. مشتریان باید چیزی را که میفروشید بخواهند و محصول شما باید مشکلی واقعی را حل کند. اما اطمینان از همخوانی محصولتان با نیازهای بازار، تنها بخشی از شروع یک کسب و کار موفق است. جزء کلیدی دیگر، دریافتن این موضوع است که قرار است چطور پول دربیاورید. این همان جایی است که مدل کسب و کار یا بیزینس مدل شما وارد بازی میشود.
ماهیت مدل کسب و کار شما، توصیف نحوهی پول درآوردن در کارتان است. تبیین اینکه چطور ارزشی را با قیمتی مناسب به مشتریان خود ارائه میدهید. به گفتهی خوان ماگرتا استفاده از واژهی مدل کسب و کار (بیزینس مدل) با ظهور رایانهی شخصی و صفحات وب، رواج یافته است.
مدلهای کسب و کار در سادهترین اشکال خود در سه بخش جای میگیرند:
- هر آنچه برای ساختن چیزی لازم است: طراحی، مواد خام، تولید، نیروی کار و غیره.
- هر آنچه برای فروختن چیزی لازم است: بازاریابی، توزیع، خدمترسانی و پردازش فروش.
- مشتری چگونه و برای چه چیزی پرداخت میکند: قیمتگذاری راهبرد، مدلهای پرداخت، زمانبندی پرداخت و غیره.
همانطور که میبینید، مدل کسب و کار بررسی سادهی هزینهها و مخارج شما و مقدار پولی است که میتوانید برای محصول یا خدمات خود مطالبه کنید. یک مدل کسب و کار موفق فقط باید از مشتریان پولی بیشتر از هزینههای تولید محصول خود را بگیرد. مدلهای کسب و کار جدید میتوانند یکی از سه جزء مذکور را اصلاح کرده و بهبود ببخشند. شاید بتوانید هزینههای طراحی و تولید را پایین بیاورید یا شیوههای مؤثرتری برای بازاریابی و فروش پیدا کنید یا حتی شاید راه جدیدی برای پرداخت مشتریان کشف کنید.
اما به یاد داشته باشید که مجبور نیستید یک مدل کسب و کار تازه پیدا کنید تا راهبرد مؤثری داشته باشید. مثلاً، درعوض، میتوانید بیزینس مدل موجود را به کار گرفته و آن را به مشتریان متفاوتی ارائه دهید. مثلاً، رستورانها اکثراً طبق یک مدل کسب و کار استاندارد عمل میکنند اما تمرکز راهبرد خود را با هدفگیری انواع متفاوتی از مشتریان تغییر میدهند.
منبع: اکوموتیو